ببین٬ روی زخمم نمک می زنند

کسانیکه حرف از کمک می زنند

من از بی کسی ناله سر می دهم

برایم فقط نی لبک می زنند

و چون همصدا با سکوتم چرا؟

به تنهاییم ناخنک می زنند

و با یک تلنگر به آیینه ها

بهای صداقت محک می زنند

فقط یک غزل٬ حاصل شعر من

همین باورم را کتک می زنند

و یا در کلاس الفبای دل

غرورم به چوب فلک می زنند

ببین عاقبت٬ سهم من یک شکست

همیشه در آخر کلک می زنند

تلنبار فریادها در گلو

دریغا که آخر کپک می زنند

 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
اسیر فراق دوشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:24 ب.ظ http://sereshk.blogsky.com

سلام .فکر کنم انم از سروده های گذشته هستش
...

خدای خورشید پنج‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:26 ق.ظ http://sayesepid.blogsky.com/

سلام دوست عزیز
شعر پر معناییه و کنایه های جالبی داره .
مال خودته ؟
راستی بازم آپ کردم . خوشجال میشم یه سر بیای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد